معماری رنسانس
هنر مند رنسانس ساحری
است که طبیعت مادی را می شناسد و به آن عمل می کند در واقع در دوره رنسانس
تطبیق معماری با انسان و طبیعت ، به اتکا یا به وسیله دانش ریاضی و تعبیر
هایش دوباره مطرح می شود و تمام خصیصه های که یک مبحث زنده را به تدریج
دارا شد تا جایی که تناسبات و اندازه ها فضای معماری تابع یک هارمونی
کیهانی شدند. در واقع همانطور که لئوناردو داوینچی در رساله خود می نویسد
:« برای آنکه نگار گری شایسته آفرینش باشد و مبدا هنر و علم گردد می باید
جهانی شود. » که بعدها در قرن نوزدهم بر اساس این گفته انقلاب بزرگی در
هنر و معماری پیش آمد .اما آنچه را که می توان در باره معماری رنسانس
ایتالیا و اروپا ذکر کرد را به صورت مختصر در متن زیر می توان یافت
«گونه های پر شمار تجربه های معماری سده میانی از دیدگاه معماران رنسانس
نکته ای منفی بودو باید جای به شیوه واحدی در آفرینش معماری می داد و باید
معطوف به ضابطه ها ومنظومه هاای معمارانه تازه ای می شد که در این دوران
جهانی تلقی میشد در این دوران کمک گرفتن از هندسه به عنوان وسیلهای که در
روان تر کردن ترکیبهای حجمی فرعی کاربرد فراوان داشت و به طراح کمک می کرد
که به کمک اندازه هایی که از پیش درارتباط و در تناسب بایکدیگر سنجیده می
شوند در تعیین عناصر فرعی معماری بامشکل روبرو نگردند.و گذری داشته باشند
از فضای آکنده از گونه گونی تجربی به فضایی که در آن حساب و نظم در آفرینش
معماری حاکم است ، که از طریق استدلالی کردن وو عقلانی کردن معمار یصورت
می گرفت و همچنین از روش آفرینش و اجرای واحدهای معماری خاص سده میانه به
روشی نوین روی آوردن و در پی آوردهای روابط اجتماعی و حرفه ای معماران
بسیار دارای اهمیت بود . معماری رنسانس ایتالیا ، دارای بیانی ویژه است و
از ابزاری نو و بس مهم برای مفاهیم خود بهره می برد که مهمترین آن را می
توان شکل واقعی دادن به اندیشه فضایی که دارای خصیصه پرسپکتیوی است
،دانست. »
با توجه به مسائل بالا درمعماری رنسانس پنج نوع فرآورده معماری پدیدآمد که می توان به صورت مختصر چنین ذکر کرد
- بناهایی که در طول بررسی معمول بیشتر مورد توجه قرار می گیرنند مانند
کلیساها، نمازخانه ها و مقابر . دستورها و قواعد تنظیم و تدوین فضای
معماری در این رده ساختمانها ، همه جا به گونه ای آزاد از سنت های موجود و
نه در پیروی صرف از آنچه معماران پر توان شکل داده وبه کار برده اند می
نمایند .
- همه جا چنین عنوان می شود که فضای معماری در دوران رنسانس ایتالیا، به
دست معماران ، به شکل موجودیتی در آمد که ، در درونش ، طراحی معماری ،
برنامه ریزی دیدی یا بصری می شد. که تازگی این امر در شکل اجرایی آن بود
که بعدها دورنمایی پرسپکتیویه به آن افزوده شد که معماران متناسب با توان
نظری خویش ، از آن بهره می گرفتند.
- در این دوران معماران چه در داخل و چه در خارج بنا به دنبال یک وحدت
شکلی بودند که در گذر زمان از فضای درونی به بیرون بنا و در باز شناسی
روحیه ای که درون بنا را هویت و شخصیت بخشیده و در تطبیق شکلی و معنوی و
نمادین آن با روحیه ای از حجم بنا قابل درک تواند بود که چگونگی شکل پوسته
میانی این دو ، نقشی اساسی دارد که می تواند نقطه حرکت طراحی معماران این
دوره محسوب گردد.


معماری رنسانس به معماری
اروپا در سدههای ۱۵ و ۱۶ میلادی (دورهٔ رنسانس) اطلاق میشود که از
مشخصههای آن، نوزایی عناصر فرهنگی روم و یونان باستان بود.
دورههای زمانی:
معماری رنسانس آغازین ۱۲۰۰-۱۴۰۰ م
معماری رنسانس میانی ۱۴۰۰-۱۵۰۰ م
معماری رنسانس پیشرفته ۱۵۰۰-۱۶۰۰ م
آثار برجسته:
گنبد کلیسای فلورنس (سانتا ماریا دلفوره)گنبد کلیسای فلورنس (سانتا ماریا دلفوره)
تپه کاپیتول (کاپیتولینه)
کلیسای سن پیتر
بیمارستان کودکان سرراهی (۱۴۲۴-۱۴۱۹ م)
دهلیز کتابخانه لورنس
تمپیه تو (۱۵۰۲-۱۵۰۳م)
کلیسای سانتا ماریا دله کارچری (۱۴۵۸)
ویلای روتوندا
کلیسای سانتواسپیریتو
کاخ شامپور (۱۵۱۹ م)
معبد مالاتستایی (سان فرانچسکو)
آشنایی با معماری جهان. نوشته محمد ابراهیم زارعی

الگوهای معماری رنسانس
معماری رنسانس در اصل تابع یک ساختار آشکارا فردگرا و صریح، متشکل از چند
فرم هندسی کاملا" مشخص است. شکل های دایره، مربع و مستطیل طرح کلی نقشه کف
ساختمان، و احجام کره، نیمکره، مکعب، مکعب مستطیل و استوانه حجم کلی
ساختمان را شکل می دهند. در رنسانس این فرم های اصلی با نقشمایه های
کلاسیک باستان ترکیب شد. ستون های چهارگوش توکار، سرستون های مأخذ از شیوه
های مختلف، نقشمایه های نصرت و تالارهای گنبدی و ... همگی ارجاعاتی به
معماری کلاسیک رومی داشتند. رنسانس نه تنها جلوه صوری روم کلاسیک بلکه سبک
زندگی آن دوره را هم اخذ کرد. فرم بلوک های ساختمانی با جلوه خیره کننده
بناهای باستانی در نقشه کف و دارای ظاهری خشن و برجسته با حالتی دفاعی و
تهاجمی بود. منابع مالی تقریبا" پایان ناپذیر آنان بنیانی برای ساخت
کلیساهایی بود که ابعاد و زمان ساخت آنها واقعا" غیرقابل پیش بینی بود.
معمولا" کار به قدر کافی برای چندین نسل معماران فراهم بود و غالبا" تداوم
یک پروژه ساختمانی از پدر به پسر منتقل می شد. ویژگی شاخص کلیساهای رنسانس
از یک سو نماهای پیشین مجلل و از سوی دیگر، گنبد بود که فرم آرمانی آن در
پانتئون تجلی یافت. در نهایت گنبد بود که ابداع و شهرت معماری را تضمین
کرد. در هیچ دوره ای از تاریخ، آن گونه که در رنسانس ایتالیا مشهود است
دنیای باستان چنین فراگیر و گسترده به خدمت گرفته نشد و معیارهای زندگی را
چنین متحول نساخت.مقدمهای بر شهرسازی رنسانس:
در طول سده های میانه تعداد شهرها در اروپا به نحو قابل
توجهی گسترش یافت. در فرانسه بین سالهای 1220 تا 1350 میلادی سیصد شهر
جدید ساخته شد. در فاصله سالهای 1000 تا 1400 میلادی تنها در آلمان 2500
شهر جدید احداث گردید. در این دوره نه تنها تعداد شهرها افزایش یافت بلکه
جمعیت شهرها نیز در کمتر از یک قرن دو برابر شد. اما مرگ سیاه (طاعون) در
قرن 14 بین یک سوم تا نیمی از جمعیت اروپا را از بین برد. شهروندان مایوس
از کلیساها روگردان شده و به سوی امور دنیوی شتافتند. کلیسای جهانی
(Universal Church) دیگر تنها عفو میفروخت.
از دیگر سو از سال 1300 با رواج استفاده از باروت در جنگها دیگر سیستم
دفاعی قرون وسطایی به تدریج بیفایده به نظر میرسید. سیستم پیشرفته و
جدید دفاعی مورد نیاز بود که بتواند گستره وسیعی را پوشش دهد. به جز
شهرهای انگلیس که به واسطه موقعیت جزیرهای از حمله در امان بودند سایر
شهرها مجبور به احداث خطوط دفاعی جدید شدند. هزینه ایجاد خطوط دفاعی جدید،
گسترش فیزیکی شهرها را مشکلتر کرد و رشد عمودی شهرها حاصل این محدودیت
بود. مثلا محدوده استراسبورگ بین سالهای 1200 تا 1450 چهار بار گسترش یافت
اما در محدوده زمانی 1580 تا 1870 با وجود سه برابر شدن جمعیت وسعت آن
تغییری نکرد.
اگرچه تلاش میشود تا احیای مجدد انسان مداری و شهر نشینی (Urbanism) را
به رنسانس نسبت دهند اما موج واقعی توسعه شهری و رنسانس واقعی همان
دورهای بود که از قرن 12 آغاز شد و در کارهای آکویناس، مانگوس، دانته و
جوتّو به اوج رسید.
در طول رنسانس به ندرت شهرهای جدیدی احداث شدند بلکه عمده فعالیت ساخت و
ساز در بازسازی و گسترش شهرهای موجود بود. سه اصل حاکم بر این ساخت و
سازها عبارت بود از :
1- خیابانهای پهن و مستقیم با دیدها و مناظر شهری
2- الگوی شطرنجی شهر کلاسیک
3- استفاده فراوان از میدانها نه به عنوان عنصر یادمانی یا محل بازار بلکه به عنوان میدانهای مسکونی
بواسطه قدرت مطلق شاه بود که اعمال این اصول ممکن میگردید. خیابانهای
باریک و ارگانیک قرون وسطا باید هندسی میشدند. خیابانهای جدید با نقاط
عطف از دل هزار توی بافت قدیمشان بریده شدند. تنها نظم و زیباییشناسی
نبودکه بر شکل شهر اثر میگذاشت. استفاده عمومی از وسایل نقلیه چرخ دار
استانداردهای جدیدی را بویژه برای خیابانها طلب میکرد. ملاحظات نظامی نیز
نقش موثری در شکل دهی به شهر داشتند. خیابانها نشانههای مهم شهر پس از
سدههای میانه (Post Medieval City) بودند. خیابانها در انتهای محور خود
به یک کاخ یا ساختمان بزرگ میرسیدند که نشانه حاکمیت و اقتدار بود.
اما برنامهها و طرحهای خیابانکشی نیز همواره موفق نبودند. مثلا پلان
کریستوفر رن برای بازسازی و نظم بخشی به لندن (ن.ک. تصویر شماره 1) پس از
آتش سوزی 1670 هیچ گاه عملی نشد در حالیکه بارون هوسمان توانست بلوار سنت
مایکل را در قلب بافت قدیم پاریس ایجاد کند. جایی که از قرون وسطا موجودیت
و حیاتی مستقل داشت. محلی زنده و پویا که هیچ توجیهی برای ایجاد بلوار در
آن وجود نداشت.

تصویر شماره 1 - پلان کریستوفر رن برای بازسازی لندن.
پس از قرون وسطا زندگی مرفه و شاهانه (Court Life) تاثیر شدیدی بر شهر و
ساکنانش بویژه طبقه متوسط نهاد. لغت Courtship که از اواخر قرن 16 متداول
شد دلیلی بر این مدعاست. در شهرها، خانه و محل کار از یکدیگر تفکیک گردید.
اتفاقی که تا آن تاریخ بی سابقه بود. از آن پس خانه محلی برای استراحت،
غذا خوردن، خوابیدن و پرورش فرزندان بود نه محلی برای کار کردن در جهت
تامین معاش یک خانواده. این اتفاق تاثیراتی (گاه منفی) نیز بر شهرها داشت.
زنان تماس با دنیای بیرون را از دست دادند و مردان تماس با دنیای داخل
خانه را. مفاهیم همسایگی و همشهری بودن به تاریخ پیوست. به قول مامفورد
شهر دیگر به هیچ کس متعلق نبود. (Nobody’s Business)
طبقات مختلف شهروندان از یکدیگر جدا شدند. طبقه متوسط از زندگی روزمره شهر
به پشت دیوارهای خانههای بی نام و نشانی منتقل شد که در ردیفهایی طولانی
نمایی کاخ مانند داشتند. برای کسی که نمیتوانست در کاخ زندگی کند، بهترین
انتخاب سکونت در قسمتی از خانههایی بود که در کنار سایر خانه ها همانند
یک کاخ به نظر میرسید.
دخالت سلیقه فردی در طراحی خانه همانند آنچه در قرون وسطا معمول بود و
خانههای منفرد با نقوش متفاوت مربوط به گذشته بود. اکنون غالب شهرنشینان
متمایل بودند که در مجموعه خانههایی که با نظم کلاسیک سامان مییافت
سکونت کنند تا یک زندگی کاخ مانند برای نوع جدیدی از خانواده بوجود آید.
قدرت آشکار حاکم و طبقات ممتاز دیگر قابل تحمل نبودند. طبقه متوسط در حال
رشد مجبور شد برای برابری اجتماعی و تعیین حقوق سیاسی خود تلاش کند. آرتور
کورن میگوید که قبل از انقلاب کبیر فرانسه تعداد بورژواها و صنعتگران در
فرانسه 500000 نفر بود در حالی که جمعیت طبقه اشراف و روحانیان تنها
130000 نفر بود. بقیه جمعیت 24 میلیونی فرانسه را کارگران و رعایایی با
قدرت سیاسی ناچیز تشکیل میدادند. بورژواها یک طبقه فعال و جاهطلب بودند
که از استبداد و تمامیت خواهی ناراضی بودند و دایم با آن مبارزه میکردند.
این گروه بودند که نهایتا پیروزی را به ارمغان آوردند و به فئودالیسم
پایان دادند.

شهر آرمانی رنسانس
تصور جدید از فضا اولین بار خود را در نقشههای
جغرافیایی دوران رنسانس نشان داد. با مقایسه نقشههای قرون وسطا با
نقشههای قرن پانزدهم به راحتی مشخص میشود که نقشههای قرون وسطا دنیا را
آنگونه که هست نشان نمیدهند بلکه تصاویری از دیدگاه مسیحیت به جهان
میباشند. معمولا اورشلیم در مرکز نقشه قرار داشت و گاهی نیز کل نقشه به
بدن مسیح تشبیه میشد. برعکس نقشههای رنسانس ارایه صحیح و هندسی را هدف
خود قرار داده بودند و این شیوه در سال 1569 با نقشه جهانی مرکاتور به اوج
خود رسید. اگرچه این واقع گرایی هنوز نتوانسته بود تصور زمین مرکزی جهان
را بر هم زند و این طرز فکر تا زمان کوپرنیک ادامه یافت. به این وسیله
تصور رنسانسی از جهان، فضای یکدست واقعی و تجربی را با همان تصور زمین
مرکزی همیشگی یک جا ارایه کرد.
این تصور در اندیشههای مربوط به شهر ایدهآل با وضوح بیشتری دیده میشود.
شهر رنسانس همواره در جستجوی فرم ایدهآل بود در حالی که شهرهای قرون وسطا
به عنوان تجسم زنده Civitas Dei (؟) خود به خود ایدهآل و کامل بودند. در
طول این دوران تحقیقات علمی زیادی در مورد طراحی شهرها انجام گرفت و اگر
چه این مطلب تا سال 1593 که شهر ایدهآل پالمانوا (Palma Nova) توسط
ساوورگنان و اسکاموزی ساخته شد طول کشید، اما نهایتا پس از آن رسالات
زیادی در این باب به قلم معماران مختلف نوشته شد. لئون باتیستا آلبرتی
(72-1404) بزرگترین نظریه پرداز رنسانس کارش را با جملهای بر اساس
تجربیاتش آغاز میکند:
"" مطمئنا شکل شهر و پراکندگی اجزای شهر باید بر اساس تنوع مکانها
متفاوت باشد. همانگونه که میتوان دید، ایجاد یک سطح گسترده، مدور یا
چهارگوش یا هر شکل منظم دیگری بر فراز یک تپه به آسانی ایجاد آن بر یک سطح
صاف نیست. ""
پس از آن نهایتا به این نتیجه میرسد که :
"" از میان همه شهرها، شهرهای دایرهای شکل بیشترین گنجایش را دارند. ""
شهر اسفورزیندا (Sforzinda) اثر فیلارته (ن.ک. تصویر شماره 2) در حقیقت بر
پایه یک دایره با نقشی ستاره مانند در میان آن و یک میدان و کلیسای مرکزی
در وسط دایره طراحی شده است. فرانچسکو دی جورجیو در رسالهای تعداد زیادی
پلان مرکزگرا برای سایتهای مختلف را ارایه میکند که در آنها ملاکها و
شرایط تجربی با معیارهای ایدهآل یکی شدهاند. وی در بعضی از کارهایش به
سلاحهای جدید و به خصوص سلاحهای گرم توجه کرد و سیستمهای تدافعی شهری را
بوجود آورد و گسترش داد.

تصویر شماره 2 - پلان اسفورزیندا اثر فیلارته
شهر ایدهآل رنسانس دیگر مانند شهرهای قرون وسطا یک شکل زندگی عامیانه و
طبقاتی را نشان نمیدهد بلکه مرکز یک ایالت کوچک و خود مختار (دولت شهر)
را به تصویر میکشد. بنابراین در مرکز یک شهر ایدهآل رنسانسی ما کاخ یک
حاکم را مییابیم که به یک میدان بزرگ متصل است. طرحهایی که قسمتهایی از
آنها اجرا شده است، تصویر رنسانس از فضای شهری و همینطور رابطه بین محل
سکونت یا شهرها را با اطرافشان بخوبی نشان میدهد. مثلا در بازسازی شهر پی
ینتزا (Pienza) بوسیله برناردو روسلینی، تعدادی بنا در اطراف یک میدان
همانند عناصر هنری چیده شدهاند و المانها از نظر تناسبات با یکدیگر مرتبط
هستند. به کار بردن اینگونه بناهای مرکزگرا در شهرسازی نظیر کلیسای سانتا
ماریا دلا کونسولاتسیونه (S. Maria della Consolazione) در تودی (Todi) که
شبیه کارهای برامانته است یکی از خصوصیات طبیعی و معمولی کارهای رنسانس
بود. خودکفایی شکلها و ساخت و سازهای بشر تا آنجاست که دیگر لازم نیست
کلیسا در مرکز شهر باشد بلکه خود به عنوان یک کل مستقل و کامل میتواند در
هر محلی قرار بگیرد.
رفتار فضایی معماری رنسانس از ایده "" ارگانیسم زنده شهری در خدمت تکامل
خالص فرمی "" نشات میگیرد. ایدههای جدید طراحی شهری در واقع آرزویی برای
تعمیم هندسه به همه جوانب معماری و شهرسازی بود. خیابانها و میدانها با
ساختمانهایی تعریف میشد که گویی از نقشبرجستههای یکسان و همانند ساخته
شده بودند. این ایده در کتاب مشهور ""فضاهای شهری"" اثر فرانچسکو دی جورجو
و لوسیانو لاورنا کاملا آشکار است.

بخش دوم معماری رنسانس
دوره رنسانس
آگوست 10, 2008 بدست yekmemar
امتیاز به این

بعد از گوتیک به یک دوره خیلی
مهم به نام رنسانس می رسیم .خواستگاه رنسانس شهر فلورانس است و از نظر
لغوی به معنای تجدید حیات و تولد دوباره می باشد .اولین بار لفظ رنسانس را
فرانسویها در قرن 16 به کاربردند .علت اینکه به این دوره رنسانس می گویند
این است که رنسانس بازگشت به تفکرات یونان و روم باستان است .یعنی تفکرات
دوران کلاسیک .
دوره رنسانس دوره خردگرایی
-ریاضیات -منطق -انسان مداری است در این دوره کلیسا و تفکرات مذهبی کنار
می رود و یک جنبش دموکراتیک به وجود می آید و مثل روم و یونان باستان
پیشرفت علمی مطرح می شود و تاثیر آن از قرون وسطی است چون مسلمانان
مسیحیان را شکست داده علم آنها وارد اروپا شده و دانشمندانی از شرق به عرب
می آیند و باعث شکوفایی علمی شده و رنسانس به وجود می آید.
در دوره گوتیک در اروپا بحث
دانشمندان در این بود که مثلا سر یک سوزن چند فرشته وجود دارد و ساعتها
روی این مسئله بحث می کردند در حالی که در همین زمان در کشورهای اسلامی
الکل کشف می شود و ما دراین دوران رازی -خیام و… داریم .
اما رنسانس :
در این دوره ما اختراع باروت را داریم -اختراع چاپ و دریانوردی و کشف قطب نما .
با رونق دریانوردی افرادی مثل ماژل
آند راهی به فیلیپین و هندوستان پیدا می کنند و در اواخر دوره رنسانس
کریستف کلن آمریکا را کشف می کند . در این دوره استعمار شروع می شود زیرا
باروت را درست می کنند .
گوتنبرگ دستگاه چاپ را اختراع می کند و اروپاییان چاپ را از چینی ها یاد می گیرند.
با ساخت باروت می توانند توپ و
تفنگ درست کنند در نتیجه توپ را روی کشتی گذارده و به یک طرف دیگر کره
زمین رفته و آنجا را استعمار می کنند و ثروت کشورهای دیگر به اروپا سرازیر
می شود و کشورهای دیگر فقیر شده و چون قدرت نظامی دارند در نتیجه این کار
برای آنها بسیار راحت است .از قرن 15 به بعد در قرن 16 و17 استعمار کامل
شکل می گیرد و کشورهایی مثل انگلیس -هلند -پرتقال -و فرانسه غنی شده و علم
آنها پیشرفت می کند .
نیوتن -کپلر-کوپرنیک در این دوره زندگی می کنند.
از تبعات ساخت باروت این است که
دور شهرها دیوار می کشند و برج و قلعه می سازند تا کاملا از شهر دفاع
کنند.این را هم از شرق و دیوار چین یاد می گیرند.
در دوره رنسانس در مورد هنر -نقاشی
و معماری یک اتفاق دیگر هم می افتد و آن اختراع پرسپکتیو است .یعنی اول در
نقاشی و بعد در معماری یاد می گیرند که روی صفحه 2 بعدی تصویر 3 بعدی
بکشند که عمق در آن دیده شود .اولین بار نقاشی به نام مارداچو در ایتالیا
صحنه ای از محراب یک کلیسا را می کشد که در تصویر این محراب کاملا عمق
محراب مشخص است و بعد وجود دارد.
در نتیجه معمارها هم از این نقاشی
الهام می گیرند و اولین بار یک معمار رنسانسی به نام لئون باتیستا آلبرتی
نمای یک کلیسا را که طراحی می کند به صورت 3 بعدی نشان می دهد . اسم این
کلیسا سن آندرئا بود و این خود باعث تحول بزرگی در معماری می شود.
معماران مشهور این دوره :آلبرتی
-فیلیپو برونلسکی -رافائل -آنتونیوداسانگولا-کارلومادرنو -دوناتوبرامانته
-میکل آنژ-لئوناردو داوینچی-جولیانو داسانگولا
رنسانس یک تحول 300ساله است که از فلورانس شروع شد و
در انگلستان پایان یافت.
معماری رنسانس(۲)
نگاهی به هنر عصر رنسانس |
|
|
با
وجود اختلافی که در مورد تعیین زمان دقیق آغاز رنسانس وجود دارد، اما در
تاریخ هنر بدیهی است که تحولات در عرصه ادبیات و هنر یک تا دو قرن پیش از
رنسانس صنعتی و علمی رخ داده و تحولات چشمگیری در این عرصه به وقوع
پیوسته است؛ به طوری که رنسانس یا تولد دوباره در هنر پیش از صنعت و فلسفه
به وقوع پیوسته است. با وجود اینکه در تاریخ هنر، آغاز رنسانس به
اموری همچون سال فتح قسطنطنیه در سال 1453 به وسیله سلطان محمد فاتح و
تشکیل حکومت عثمانی به جای دولت بیزانس، یا پایان یافتن بیماری طاعون و
اموری از این قبیل نسبت داده شده است؛ اما در نزد مورخان هنر این امر
یقینی است که رنسانس هنری از ایتالیا آغاز شده، بدین ترتیب که هنرمندان
ایتالیایی بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی حاضر نشده بودند به سبک گوتیک در
معماری تن دهند و حتی این مفهوم را به صورت طعن و استهزا برای این سبک به
کار میبردند و علیه سبک گوتیک عصیان نموده و به سوی سبک جدید حرکت
کردند. البته عدهای از معماران دوره رنسانس مانند برونلسکی (1) که
در معماری دوره رنسانس تأثیرگذار بود و به عنوان پدر و بنیانگذار معماری
رنسانس تلقی میشد؛ هنوز تحت تأثیر سبک گوتیک بوده و خود را از سیطره این
شیوه رها نکرده و سبک او شیوهای ترکیبی و آمیخته از عناصر گوتیک و رنسانس
محسوب میگشت؛ اما به هر ترتیب، دوره سبک گوتیک به پایان رسیده بود و در
معماری، افرادی همانند برونلسکی و برامانته (2) از جمله مؤثرترین معماران
سبک جدید بودند. این گروه از معماران تلاش میکردند تا شیوههای کلاسیک
معماری روم و یونان را که در تاریخ هنر از شکوه و عظمت هنری برخوردار بود،
با پارهای از خلاقیتها و ابداعات، بار دیگر احیا کنند. به همین دلیل،
برامانته میکوشید گنبد بنای ساختمان پانتئون را، که یکی از آثار برجسته
معماری کلاسیک قلمداد میشود، بار دیگر بازآفرینی نماید. لازم به ذکر
است که از جهت اصطلاحشناسی و ریشهشناسی لغوی، منظور از کلمه رنسانس (3)
یا تولد دوباره، در میان موافقان با آن در دوره رنسانس، به معنای بازگشت
به سوی سنتهای کلاسیک هنر روم و یونان بود. در واقع، مخالفان سبک گوتیک
معتقد بودند که میخواهند بار دیگر به سوی مولفههای هنری روم و یونان
بازگردند و آن عناصر را احیا کنند. یکی از نکات مهم در تاریخ هنر این
است که همواره در طول تاریخ، تقابلی میان سبک کلاسیک و مدرسی با سبکهای
مخالف کلاسیک به چشم میخورد و پیوسته عصیان و مخالفت در برابر سنتهای
کلاسیک و تعلیمی وجود داشته است. هر گاه ابداع، خلاقیت، نوآوری و رها شدن
از سنتهای تعلیمی و کلاسیک به اوج خود میرسید، دوباره بازگشت به سوی
سنتهای کلاسیک تکرار میشد و عدهای از هنرمندان جنبش هنری را به سوی
مولفههای تعلیمی و مدرسی معطوف مینمودند. همان طور که هر از گاهی، عصیان
در برابر سبک تعلیمی و کلاسیک شکل میگرفت و پارهای از سبکهای هنری در
مخالفت با چارچوبهای کلاسیک به وجود میآمد. از این رو، پس از رنسانس
که بازگشت به عناصر و ویژگیهای کلاسیک هنر رخ داد، بار دیگر در قرن
شانزدهم، سبکهایی همچون منریسم، باروک و روکوکو از اصول کلاسیک عدول
کردند و یا دوباره پس از جریانات هنری قرن شانزدهم و هفدهم، بار دیگر
عدهای از هنرمندان طبل نوکلاسیک را کوبیدند و رمانتیسم و رئالیسم دگر
باره از جنبش نوکلاسیک فراروی نمودند و به سوی در خدمت گرفتن عناصری جدید
در هنر گام برداشتند. از دیدگاه هنرمندان رنسانس، هنر روم و یونان
رشد یافته و ایدهآل تلقی میگشت و با توجه به سبکهای پیش از رنسانس
همچون گوتیک، بازگشت به سوی هنر یونان و روم، در واقع بازگشت به سبک
کلاسیک و مدرسهای بود و به منزله نوعی رشدیافتگی و نوزایی تلقی میشد.
همان طور که نخستین فیلسوفان عصر رنسانس در قرن شانزدهم، هدف خود را از
رنسانس یا تولد دوباره این گونه تفسیر مینمودند که میخواهند به فلسفه
یونان و اندیشههای افلاطون و ارسطو بازگردند و تفسیر دوبارهای از آثار
آن فیلسوفان ارائه دهند. فیلسوفان عصر رنسانس معتقد بودند که برخلاف عصر
نوزایی، در عصر قرون وسطا، نسبت به اندیشههای فیلسوفان یونان بدفهمی و
تفسیر نادرست وجود داشت و تلاش مینمودند تا تفسیر و قرائت صحیحی از فلسفه
یونان ارائه دهند. در واقع، چه در عرصه هنر و چه در عرصه فلسفه،
یونان و روم به منزله آرمان و ایدهآل قلمداد میشد و هنرمندان و فیلسوفان
اولیه، هرچند به تدریج به سوی ابداع و خلاقیت پیش رفتند و از سنتهای
یونانی و رومی فاصله گرفتند، اما در آغاز جنبش رنسانس، خود را وفادار به
سنت کلاسیک یونان و روم نشان میدادند؛ همان طور که در قرن هجدهم نیز وقتی
که سبک باروک مطرح شد، هنرمندان نوکلاسیک در مخالفت با سبک باروک، بار
دیگر به سوی مولفههای کلاسیک گرایش پیدا نمودند. همانطور که بیان شد،
در بسیاری از دورههای تاریخ هنر، هر از گاهی، آن گاه که از اصول کلاسیک و
مدرسی عدول میشد، عدهای از هنرمندان در برابر جریانات انحرافی و یا
التقاطی برخاسته و سبک کلاسیک را مطرح مینمودند. هنرمندان دوره
رنسانس در عرصه نقاشی، مجسمهسازی و معماری، به دو دوره رنسانس آغازین یا
اولیه و رنسانس پیشرفته یا مترقی تقسیم میشوند. دوره آغازین رنسانس به
ابتدای قرن چهاردهم تا دهه دوم قرن پانزده تعلق دارد (1420 – 1300) و دوره
دوم رنسانس متعلق به قرن چهاردهم تا پایان این قرن یعنی در سالهای 1500 –
1420 میباشد. ویژگیهای هنر رنسانس آغازین از ویژگیهای سبک معماری در عصر رنسانس آغازین، میتوان به مولفههای ذیل اشاره نمود: احیای
معماری روم و یونان و احیای معماری پانتئون و پارتنون. معماران از ساخت
بنای کلیسا به سوی ساخت ساختمانها شهری و غیر مذهبی یا کاخها و استفاده
از نماسازی و ردهگیری تزیینی در دیوارهای ساختمانها و ساختن خانههای
ییلاقی به پیروی از روم باستان تغییر موضع دادند. (4) همچنین از دیگر
حوزههای هنری که در عصر رنسانس آغازین، تحت تأثیر مدلهای روم و یونان
قرار گرفته است، مجسمهسازی است، به گونهای که پیکرتراشی از جنبه تبلیغ
دینی و ترویج مفاهیم دینی و کلیسایی خارج شد و از شخصیتهای دینی،
اسطورهزدایی نمود و در این دوره به جهت اینکه هنر بیش از آنکه در خدمت
کلیسا و چهرهنمایی قدیسان باشد؛ برای اسطورهزدایی و تقدسزدایی از
چهرههای قدیسان است؛ از این رو، مجمسههای این دوران از هاله قدسی و چهره
الهی برخوردار نیستند و برعکس مجسمهسازان میکوشند تا چهرههای قدیسان
را واقعنمایانه، زمینی و دنیوی نمایش دهند. به همین جهت دوناتلو (5) وقتی
مجسمه حبقوق نبی را میسازد، آن قدر آن را بد منظر، بشری و دنیوی ساخته که
این مجسمه به مجسمه پیغمبر کله کدو شهرت یافته است. از دیگر ویژگیهای مجسمهسازی رنسانس آغازین، میتوان به این موارد اشاره نمود: الگوبرداری
از مجسمهسازی روم و یونان، ساختن مجسمهها به صورت بزرگ و تنومند،
واقعنمایی به جای آرمانگرایی و اسطورهنمایی، تصویر زمینی از چهره
قدیسان و پیامبران، جدا شدن هنر از تبلیغ دینی و به خدمت در آمدن هنر برای
هنر.  گنبد کلیسای جامع فلورانس - طرحی از فیلیپو برونلسکی
 مجسمه حبقوق نبی - اثری از دوناتلو
یکی
از خلاقانهترین و بدیعترین ویژگیهای رنسانس آغازین در نقاشی، همچنین
میتوان از تحولی نام برد که در شیوههای نقاشی این دوره به وقوع پیوست؛
به طوری که در نقاشی غرب برای نخستین بار از پرسپکتیو یا ژرفانگری استفاده
شد و فردی همچون جوتو (6) در آثار خود پرسپکتیو را وارد ساخت. یا پس از
او، نقاشی مانند مازاتچو (7) نیز در تصویرگری خود تصاویر را با حجم سه
بعدی نشان میداد و یا از ژرفانمایی خطی استفاده مینمود و با ایجاد خطای
دید، عمق را القا مینمود، به گونهای که صورت نقاشیها چهرهای
واقعنمایانه به خود گرفتند. به علاوه در این دوره بود که هنرمندان از
رنگهای گرم و سرد نیز برای نشان دادن پرسپکتیو جوی در نقاشیها استفاده
نمودند. در این دوره، افزون بر جوتو و مازاتچو، نقاشان دیگری همانند هوبرت
ون آیک و یان وین آیک نیز به استفاده از پرسپکتیو در آثار خود پرداختند و
با دیگر نقاشان رنسانس آغازین همسو و همداستان شدند. اثری از جوتو – تصویری از مسیح
از
این رو، میتوان ویژگیهای نقاشی رنسانس آغازین را در این موارد خلاصه
نمود: بازگشت به سنت کلاسیک روم و یونان، وارد شدن پرسپکتیو خطی و جوی در
نقاشی، کشیدن چهرهها به صورت غیر الهی و زمینی، ترسیم صحنههای غیر دینی،
عرفی و تصویر نمودن تعداد زیاد انسانها در نقاشیها — که این امر ریشه در
انسانگرایی عصر رنسانس دارد — ترسیم صحنههای معمولی و طبیعتگرایانه و
تصاویر غیر آرمانگرایانه و غیر منسوب به قدیسان (که این امر نسبت به سابق
و یا حتی دوره رنسانس مترقی کمرنگتر میگردد). در قرن پانزدهم،
رنسانس مترقی یا پیشرفته شکل میگیرد و در این دوره، بزرگترین هنرمندان و
نقاشان عصر رنسانس و حتی تاریخ هنر پا به عرصه وجود میگذارند. در این
دوره، شاهد نقاشانی همچون میکلانژ (8)، داوینچی (9)، تیسین (10) و رافائل
(11) هستیم که هر یک از این نقاشان در تاریخ هنر کمنظیر هستند، به طوری
که این دوره را عصر داوینچی، رافائل و میکلانژ نامیدهاند. بار دیگر
در این دوره، بر خلاف رنسانس آغازین، رویکرد آرمانگرایانه و الهی به
شخصیتهای دینی و قدیسان در نقاشیها، به جای واقعگرایی محض اوایل رنسانس
شکل میگیرد، به طوری که وقتی رافائل میخواهد مریم مقدس را به تصویر
بکشد، بر خلاف دوناتلو در تصویر حبقوق نبی، او را به شکل یک شخص معمولی
نمیکشد، بلکه در تصویر مریم مقدس و عیسی مسیح، نجابت، پاکی و عفت را
ترسیم میکند، به طوری که چهره مریم مقدس همچون دیگر زنان، معمولی و عادی
نیست و تعالی و تقدس در چهره او موج میزند. به علاوه در نقاشیهای
هنرمندان این دوران، سوژههای مذهبی و دینی بیشتر میشود و بر خلاف رنسانس
آغازین از تصاویر طبیعی و صحنههای عادی و عرفی کاسته میشود. در این
دوران، از لئوناردو داوینچی، آثاری همچون مونالیزا، شام آخر، پردههای
مریم عذرا در میان صخرهها و پرده دینی قدیس یوحنا به یادگار میماند و یا
از میکلانژ آثاری فاخر به یادگار میماند که میتوان به دو پیکره باکوس و
سوگ مریم عذرا بر جسد مسیح، نقش برجسته مریم عذرا، تندیس داود و نقاشیهای
دیواری کلیسای سیستین اشاره نمود. آن گونه که در تاریخ هنر معروف است، وی
سه سال بر روی داربست دراز کشید و سقف کلیسای سیستین را نقاشی نمود و
داستانهای پیامبران و انبیا را به روایت کتاب مقدس بر روی آن حک کرد که
از آثار جاویدان تاریخ هنر به شمار میآید. همچنین از آثار رافائل میتوان
به تصلیب مسیح، نقاشی دیواری مدرسه آتن، پرده تاج نهادن بر سر مریم عذرا،
پردههای دینی از مریم قدیس و مسیح با عناوینی همچون مریم عذرا و مرغ سقا
و مریم عذرای سیستین نام برد. او علاقه زیادی به تصاویر مذهبی از جمله
تصویر مریم مقدس داشت و این امر در آثار او به وضوح مشخص است و او از جمله
کسانی است که شخصیتهای آرمانگرایانه و مذهبی در آثار وی فراوان به چشم
میخورد.
نقاشی سقف کلیسای سیستین - اثری از میکلانژ
ویژگیهای
هنری رنسانس مترقی عبارتند از: محوریت چهرههای مذهبی، قدیسان و انبیا در
مجسمهها و نقاشیها، نگاه آرمانگرایانه و الهی به تصاویر به جای
واقعیتگرایی محض، اختراع دستگاه چاپ و ایجاد تحول در صنعت چاپ، کند و
کاری بر روی چوب و فلز، ساخته شدن مجسمهها به صورت تنومند و در قطعات
بزرگ، جایگزینی موضوعات و سوژههای مذهبی و دینی به جای موضوعات عادی و
طبیعی و بازگشت واقعی به هنر کلاسیک یونان و روم به همراه گرایش
انسانگرایانه و اومانیستی. پس از شکلگیری هنر رنسانس و حضور آن در
کشورهای اروپایی در قرن پانزدهم و شانزدهم، شیوههایی که پس از این دوران
شکل گرفت، هیچ یک به قوت و توانمندی دوره رنسانس نبود و به اقرار بسیاری
از مورخان هنر، اوج و تعالی هنر رنسانس به قدری بود که تا مدتها پس از
قرن شانزده، هیچ یک از سبکها و شیوههای هنری نتوانست اسلوب و عناصری را
وارد هنر سازد که از دوره رنسانس باشکوهتر و ارزشمندتر باشد، به گونهای
که سبکهایی همچون منریسم و روکوکو، هنری التقاطی و غیر اصیل قلمداد
میشدند و هیچگاه جایگاه و منزلت هنر رنسانس را تسخیر نکردند.
اثری از رافائل – مریم مقدس با ماهی
|
تهیه : وحید محمدی